شرح: به عنوان یک مشاور املاک، او به فروش رویاها عادت کرده است. اما وقتی خود را روی کاناپه مشتری خود یافت، مشتاق بود که چیزی بیش از یک خانه بفروشد. او را سوار کرد، کفش های پاشنه بلندش را به کوسن ها می کوبید و پیشنهاد او را پذیرفت. عمیق و خشن، او نمی توانست در برابر فریاد مقاومت کند، زیرا او را به خلسه سوق داد.