شرح: یک عیار شاد چک، که از شغلش تخلیه شده است، هوس یک لعنتی داغ دارد. دوست پسرش که مشتاق خوشحال کردن بود، بیدمشک تراشیده اش را لیس می زد و اشتیاقش را شعله ور می کرد. سپس با شدت در او فرو رفت و یک اوج انفجاری را به ارمغان آورد. او بدون اینکه عذرخواهی کند، صورتش را با پایان گرم خود پوشاند.